اِ...حاجي...حاجي بابا
26 دی 1393 توسط رد پای یک طلبه
- و فیه: ان بعض الروایات ظاهر فی الالزام، من قبیل ما رواه داود بن سرحان عن ابی عبدالله (ع). . . .
داشتم فقه مي خوندم..
نرگس کوچولو: اِ…حاجی…حاجی بابا
- چیه نرگس؟
نرگس کوچولو: حاجیه…حاجی…
- متوجه نمیشم، چی میگی نرگس! حاجی کو؟! بزار بخونم
نرگس کوچولو: ایناش حاجی بابا (با دست اشاره به جلد کتابم کرد، چون نرگس کوچولو روبروی من نشسته بود، و جلد کتابم رو میدید که روی جلد، عکس آیت الله شیخ باقر ایروانی بود).
- حاجیه؟؟
نرگس کوچولو می پرید و دست میزد و می گفت: حاجی تولدت مبالک، تولدت مبالک. . . حاجی عزیزِ حاجی خوشگله حاجی خوبه. . .